پروانه كجا رفته اي از گل خبرت نيست ؟
رفتي و نگفتي كه چرا همسفرت نيست
رفتي و نديدي چه خزان بر سرش آورد
اي مدعي ِ دل! نشدي عاشق ِ همدرد
رفتي و نگفتي كه گلم تاب ندارد
پروانه نباشد هوس آب ندارد
از راز دلش جز تو بگو با كه بخواند ؟
هر لحظه گلت چشم براه ِ كه بماند ؟
از غربت ليلاي دلت هيچ نگفتي
در عشق تو مجنون شد و تو عشق نهفتي
در سوگ تو از گل شدنش شمع تراويد
خواب گل و پروانه ي بي فاجعه مي ديد
پرواز به اين گونه فقط قصه ي درد است
ماتم شده حال گل ِ پُر غمزه ي سرمست
بي واژه شده شعر بهاري كه نيامد
عمر خوشي ِ گل پی ِ اين غم به سر آمد
از درد مگو. . . گل شده پروانه ي پُر درد
رفتي و نديدي كه چه غم بر سرش آورد
يك لحظه ي با تو شده روياي محالش
پروانه شب و روز بكن گريه به حالش !
:: بازدید از این مطلب : 408
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14