نوشته شده توسط : fatemeh hadadi
باز هم یک صدای آشنا

شیشه غمزده قلب من است

بار دیگر شکست

باز این سوزش تلخ

از سر قلب به جانم بارید

من بلند نالیدم

به خدا باز شکست

برنگشتی ببینی

ضجه ام را نشنیدی

دستی از روی محبت روی مویم نکشیدی

کت خود هم تکاندی که مبادا گردی

از جذام عشقم بپرد بر جانت

بار اول نبود

خشم نفرین شده چشمانت

گفت برو

سر سنگین شده ی چون سربم

بی تن و قلب کجا پا میداشت

این غرور زخمی پیش کی مرهم داشت

بار اول نبود

که تو پیروز شدی

شرم این بار شکست

گونه ام را خون کرد

باز با کلی شرط

با یه عالم غنیمت در تمام این جنگ

من به تو میبازم

موجی از شوق و غرور توی چشمت لغزید

لب پر تمسخرت هم خندید

بی نهایت تبریک

بی نهایت تبریک . . .


:: بازدید از این مطلب : 403
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 18 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : fatemeh hadadi



:: بازدید از این مطلب : 379
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : fatemeh hadadi

پروانه كجا رفته اي از گل خبرت نيست ؟

رفتي و نگفتي كه چرا همسفرت نيست



رفتي و نديدي چه خزان بر سرش آورد

اي مدعي ِ دل! نشدي عاشق ِ همدرد



رفتي و نگفتي كه گلم تاب ندارد

پروانه نباشد هوس آب ندارد



از راز دلش جز تو بگو با كه بخواند ؟

هر لحظه گلت چشم براه ِ كه بماند ؟



از غربت ليلاي دلت هيچ نگفتي

در عشق تو مجنون شد و تو عشق نهفتي



در سوگ تو از گل شدنش شمع تراويد

خواب گل و پروانه ي بي فاجعه مي ديد



پرواز به اين گونه فقط قصه ي درد است

ماتم شده حال گل ِ پُر غمزه ي سرمست



بي واژه شده شعر بهاري كه نيامد

عمر خوشي ِ گل پی ِ اين غم به سر آمد



از درد مگو. . . گل شده پروانه ي پُر درد

رفتي و نديدي كه چه غم بر سرش آورد



يك لحظه ي با تو شده روياي محالش

پروانه شب و روز بكن گريه به حالش !



:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 13 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : fatemeh hadadi
: دارم توی یه خلوت بزرگ گم میشم !

 

روحم رو گم کردم . . . حرفم رو . . . واژه هامو . . .

دارم توی یه خلوت بزرگ گم می شم

می بینی ؟! دوباره به تهی رسیدم

به سکوت . . . به تنهایی !

دیگه باد خبر از روزهای پردغدغه ی من برات نمیاره

من داشتم ذره ذره آب می شدم و کسی نمیدید . . .

داشتم هر نفس فریاد می شدم و کسی نمی شنید

من دیگه طاقت نداشتم

فقط چشمامو رو هم گذاشتم و گذشتم . . .

گذشتم . . . گذشتم . . .

مهم نبود که کجا میرم . . .

فقط وحشت زده می دویدم

اما حالا احساس می کنم از خودم هم گذشتم

دیگه چیزی نمونده . . .

کسی هم نیست

من رفتم و همه رفتند

حالا مثل کسی که از تاریکی میاد تو روشنایی

یا شایدم برعکس

فقط چشمامو بستم

و پُرم از دلهره . . .

و دلهره اینکه چشمامو باز کنم و باز هم تو رو نبینم . . .

دلهره اینکه اعتراف کنم که کم آوردم

و خودم تو این اعتراف بشکنم !

دلهره اینکه یه نگاه به پشت سرم بندازم و ببینم . . .

ببینم باز اشتباه اومدم . . .




:: بازدید از این مطلب : 390
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 30 آذر 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد